سختی تنهایی را زمانی فهمیدم
که مترسک چشمانش پر از اشک شده بود
و از کلاغها میخواست
هر چفد که میخواهند به او نوک بزنند!
ولی،
او را تنها نگدارند...
نظرات شما عزیزان:
تاريخ : چهار شنبه 19 شهريور 1393برچسب:, | 11:48 | نویسنده : Lonely boy | نظر بدهید