سخت میترسیدم از اینکه من از نژاد شیشه باشم و شکستنی ، او از نژاد جاده باشد و رفتنی
آری روزها گذشت ، همان شد ، تو رفتی ، من شکستم !
آنقدر مرا از رفتنت نترسان ، قرار نیست همیشه بمانیم !
روزی همه رفتنی اند ، به پای کسی ماندن معرفت میخواد نه بهانه !
علم بهتر است یا ثروت؟
باور کنید هیچکدام، فقط ذره ای معرفت !
من همان پسرک غم زده ی دیروزم
من همان کودک بی تاب برای بودن
که دلش رادراندوه به زنجیرکشید
وبه اندازه ی دل رنج کشید
و به اندازه ی بی معرفتی دردکشید
چه شده؟ ای دل دیوانه هوایش کردی؟
با دو چشمان پر از اشک صدایش کردی؟
گفته بودم که دلش معدن بی معرفتی ست
تو نشستی و دلت خوش به وفایش کردی؟
تو ای سمبل معرفت ! کجایی ؟ سلام
این هم رسم توست ، دوستی بی کلام
ندیدم کسی ، هیچ مانند تو
یک روز خوب ، یک روز بد … بی مرام